برو سر اصل مطلب، گذشتن از مسائل غیرضروری
تمثیل چینی - حکمت چینی

تمثیل چینی در مورد زندگی و مرگ

آخرین به روز رسانی در 9 اکتبر 2021 توسط راجر کافمن

معنای زندگی - تمثیل چینی - حکمت چینی

روزی روزگاری درختی کمی پیر و خشکیده بود که در جنگلی در ارتفاعات ایستاده بود. برف می بارید و سرمای یخبندان.

روزی پرنده ای از دور به سوی او پرواز کرد. پرنده خسته و گرسنه بود و روی شانه های پرنده قرار داشت قدیمی درختان برای استراحت در آنجا مستقر شدند.

درخت کهنسال از پرنده پرسید: دوست من، آیا از راه دور آمده ای؟

پرنده پاسخ داد: «بله، من از خیلی دور آمده ام، از آنجا می گذرم و می خواهم کمی استراحت کنم.

"خوب است که از کجا آمده ای؟" درخت پیر می خواست بداند.

«بله، آنجا زیباست. گل ها، علف ها، نهرها و دریاچه ها وجود دارد. همچنین دوستان زیادی در آنجا هستند - ماهی، خرگوش، سنجاب و ما بسیار زندگی می کنیم گلوکلیخ یکدیگر. آنجا هم خیلی گرم است، نه به سردی اینجا.»

"اوه، می بینم که شما بسیار خوشحال هستید! اینجا گرم نیست - هوا اغلب بسیار سرد است. من هرگز این مکان را ترک نکرده ام و هیچ دوستی ندارم زندگی درخت کهنسال آهی کشید: «این خیلی جنگلی است.

«اوه ای بدبخت! مال تو چقدر باید تنها باشه زندگی پرنده کوچولو با احساسی آه کشید.

درست در همان لحظه عده ای سرد و خسته در جنگل قدم می زدند.

یکی از آنها گفت: "اگر فقط کمی آتش داشتیم، می توانستیم چیزی را کباب کنیم و راحت باشیم."

ناگهان پیر و پژمرده را کشف کردند باوم.

آنها با شوق به سمت درخت کهنسال رفتند.

وقتی پرنده کوچولو تبرها را در دستان آنها دید، به سرعت به سمت درخت دیگری پرواز کرد.
برخی از آنها تبرهای خود را بلند کردند و درخت را بریدند.

سپس آن را به هیزم خرد کردند.

اندکی بعد آنها با وجود یخ و Schnee آتشی فروزان روشن می شود مردم دور آتش نشستند و از گرما لذت بردند. حالا که دیگر سردشان نبود، همه با رضایت لبخند زدند.

"چه رقت انگیز تغییر دادن درخت!» پرنده کوچولو با صدای بلند صدا زد. "قبلا تو خیلی تنها بودی، تو این دنیای یخی تنها زندگی میکردی"!

در میان شعله های آتش، درخت پیر لبخند زد:

"دوست من، برای من متاسف نباش. مهم نیست که در گذشته چقدر تنها بوده ام، حداقل برخی از موجودات زنده در این دنیا به خاطر من گرم هستند.»

ضرب المثل های چینی - حکمت و سخنان ویدئو

پخش کننده یوتیوب

منبع: راجر کافمن

تمثیل چینی: خوش شانسی یا بدشانسی؟

روزی روزگاری پیرمرد خردمندی زندگی می کرد چین، که یک اسب و یک پسر داشت.

یک روز اسب سرگردان شد و گم شد.

وقتی همسایه ها متوجه این موضوع شدند، به سراغ پیرمرد خردمند رفتند و به او گفتند که از شنیدن خبر بدشانسی او متاسفم.

او می پرسد: «از کجا می دانی که این بدشانسی است؟

به زودی اسب برگشت و بسیاری از اسب های وحشی را با خود آورد.

وقتی همسایه ها متوجه این موضوع شدند، دوباره به سراغ پیر خردمند رفتند و این بار خوش شانسی را به او تبریک گفتند.

او می پرسد: «از کجا می دانی که این خوش شانسی است؟

از آنجایی که پسر اکنون این همه اسب داشت، شروع به سواری کرد و به همین دلیل از اسب افتاد و پایش شکست.

همسایه ها دوباره سراغ قدیمی رفتند مرد خردمند و این بار ابراز ناراحتی کرد بدشانسی او

او پرسید: «از کجا می‌دانی که این بدشانسی است؟»

چندی بعد جنگ در گرفت و پسر پیرمرد به دلیل مجروحیت مجبور به رفتن به جنگ نشد. تمثیل چینی: زیاد خوش شانسی یا بدشانسی?

تمثیل چینی – خواندن – توسط هرمان هسه

پخش کننده یوتیوب

منبع: pablobriand1

گرافیک سریع: سلام، من می خواهم نظر شما را بدانم، نظر خود را بنویسید و در صورت تمایل پست را به اشتراک بگذارید.

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *